علی کوچولو، این مرد کوچک؛ پشت دریا شهری است!
سلام
امروز که همش حرف کودک و کودکی بود
امروز که سالگرد سهراب بود
یاد خیلی چیز ها افتادم
یادم افتاد که
دلم می خواست مثل هشتاد روز دور دنیا
با بالن برم دور دنیا رو بگردم
دوست داشتم زن رابین هود بشم
(همش تقصیر صدا و سیما است که
رابین هود رو سانسور کرده بود و
من بیچاره این همه سال سرکار گذاشته بود
همش دعا می کردم ماریان بمیره
تا من و رابین هود با هم عروسی کنیم
و تو جنگل شمرود با هم زندگی کنیم)
ولی با این همه عشقم کلاه قرمزی بود
تنها کسی که می تونست منو از تو کوچه جمع کنه
ساعت چهار
آقای مجری و کلاه قرمزی و پسرخاله و جولی پولی بود
مامانم یه لباس برام دوخته بود
عین لباس اون دختره، دوست پسر شجاع
همون رنگی، قرمز
فوتبالیست ها رو دوست داشتم و
هر روز با پسر های کوچمون یا پسر دایی هام
فوتبال بازی می کردم
دوست داشتم مثل پرین تو کالسکه زندگی کنم
با آهنگ آقای سکسکه ...
Hiiccup hiccup hiccup
می خواستم برم شمال
خونه خاله قوباغه و بچه جونو پیدا کنم
مثل بچه های کوه تاراک
بچه خرس بیارم بزرگ کنم
دوست داشتم آبجی داداش هایکو باشم
تو دریا که شنا می کردم
منتظر بودم
پروفسور بالتازار اینها رو زیر آب ببینم
از مامان می پرسیدم
ما چرا مثل هایدی اینها شیر بز نمی خوریم
آره همون موقع ها بود که
اگه سواد داشتم و
شعر سهرابو می خوندم
باورم می شد پشت دریا شهری است
اما حالا ...
تو فکر اینم پولهامو جمع کنم
با یه پرواز چارتر برم پاریس رو ببینم
( خالی می بندم )
دیگه فکر نمی کنم
پشت دریا شهری باشه
که لازم باشه براش قایق بسازیم
پشت دریا
همون کارتون های قشنگی بود که می دیدیم
اینکه اگه مثل کوزت بدبخت باشی
و گیر یه مشت آدم بی شعور افتاده باشی
بالاخره یکی مثل ژان وارژان پیدا می شه
این همه پارو زدیم
کف دستهامون تاول زد
به هیچ جا نریسیدیم
همش دروغ بود
پشت دریا هیچ شهری نیست
..........................................................................
پ.ن.1.
علی کوچولو تو قصه ها نیست
مثل من و تو
اون دور دور ها نیست
نه قهرمانه
نه خیلی ترسو
نه خیلی پرحرف
نه خیلی کم رو
خونشون در داره
در خونشون
کولون داره
حیاط داره
ایوون داره
اتاقش طاقچه داره
حیاطش باغچه داره
باغچه کنار گل گلی
کنار حوضش بلبلی
لای لای لای
لی لی لی حوضک
لی لی لی لی
این مادرشه
مادر علی
مامان خوبش
چه مهربونه
علی کوچولو اینو می دونه
اینم باباشه
چه خالیه جاش
رفته به جبهه
خدا به همراش
علی کوچولو ...
پ.ن.2
گنجیشک لالا
سنجاب لالا
آمد دوباره
مهتاب، لالا
لالالالایی، لالا لالایی
لالالالایی، لالا لالایی
لالالالایی، لالا لالایی
لالا... لالا بچگی من که تو کوچه های این شهر جا گذاشتمت
پ.ن. نمی دونم شماره چند
این پست رو حدود یه هفته پیش نوشته بودم
کلمات کلیدی :